11. و برادرانش بر او حسد ورزیدند ولی پدرش آن امر را بهخاطر سپرد.
12. باری، برادران یوسف برای چوپانی گلههای پدر، به شِکیم رفته بودند،
13. و اسرائیل به یوسف گفت: «چنانکه میدانی، برادرانت در شِکیم به چوپانی گله مشغولند. بیا، تا تو را نزد آنان بفرستم.» یوسف گفت: «لبیک.»
14. پس به وی گفت: «اکنون برو و از سلامتی برادرانت و سلامتی گله آگاه شو و برایم خبر بیاور.» آنگاه یوسف را از وادی حِبرون روانه کرد.چون یوسف به شِکیم رسید،