پیدایش 29:13-16 هزارۀ نو (NMV)

13. چون لابان خبرِ آمدن خواهرزاده‌اش یعقوب را شنید، درحال به استقبال او شتافت و او را در آغوش گرفته، بوسید و به خانۀ خویش برد. یعقوب همۀ این امور را به لابان بازگفت.

14. آنگاه لابان به او گفت: «تو براستی از گوشت و خون منی.»پس از آنکه یعقوب یک ماه نزد لابان به سر برده بود،

15. لابان به او گفت: «آیا چون خویشِ منی، باید برایگان خدمتم کنی؟ به من بگو چه مزدی می‌خواهی؟»

16. و اما لابان را دو دختر بود؛ دختر بزرگتر لیَه نام داشت، دختر کوچکتر، راحیل.

پیدایش 29