اعمال 22:6-9 هزارۀ نو (NMV)

6. «امّا چون در طی راه به دمشق نزدیک می‌شدم، حوالی ظهر، ناگاه نوری خیره کننده از آسمان گرد من تابید.

7. بر زمین افتادم و صدایی شنیدم که به من می‌گفت: ”شائول! شائول! چرا مرا آزار می‌رسانی؟“

8. «پرسیدم: ”خداوندا، تو کیستی؟“«پاسخ داد: ”من آن عیسای ناصری هستم که تو بر او آزار روا می‌داری.“

9. همراهانم نور را دیدند، امّا صدای آن کس را که با من سخن می‌گفت، نشنیدند.

اعمال 22