2. وقتی این خبر که سربازان سوری وارد قلمرو اسرائیل شدهاند به پادشاه یهودا رسید، او و تمام مردم از ترس مثل درختان بید در برابر باد به خود میلرزیدند.
3. خداوند به اشعیا گفت: «تو به همراه پسرت -شاریاشوب- به دیدن آحاز پادشاه برو. تو او را در کوچهٔ پارچه بافان، در انتهای جوی آبی که از استخر بالایی جاری است خواهی یافت.
4. به او بگو: هوشیار و آرام باش، نترس و نگران نباش، خشم رصین و سربازان سوری و فقح پادشاه از دود کُندهٔ نیم سوخته بیشتر نیست.
5. سوریه به اتّفاق اسرائیل و پادشاهان آن توطئه کردهاند