5. و خداوند به اخیا گفت: «اینک زن یربعام میآید تا درباره پسرش که بیمار است، چیزی از تو بپرسد. پس به او چنین و چنان بگو وچون داخل میشود به هیات، متنکره خواهدبود.»
6. و هنگامی که اخیا صدای پایهای او را که به در داخل میشد شنید، گفت: «ای زن یربعام داخل شو. چرا هیات خود را متنکر ساختهای؟ زیرا که من باخبر سخت نزد تو فرستاده شدهام.
7. برو و به یربعام بگو: یهوه، خدای اسرائیل چنین میگوید: چونکه تو را از میان قوم ممتاز نمودم، وتو را بر قوم خود، اسرائیل رئیس ساختم،
8. وسلطنت را از خاندان داود دریده، آن را به تو دادم، و تو مثل بنده من، داود نبودی که اوامر مرا نگاه داشته، با تمامی دل خود مرا پیروی مینمود، وآنچه در نظر من راست است، معمول میداشت وبس.
9. اما تو از همه کسانی که قبل از تو بودندزیاده شرارت ورزیدی و رفته، خدایان غیر وبتهای ریخته شده به جهت خود ساختی و غضب مرا به هیجان آوردی و مرا پشت سر خودانداختی.