14. و داود کوچکتر بودو آن سه بزرگ در عقب شاول رفته بودند.
15. و داود از نزد شاول آمد و رفت میکرد تا گوسفندان پدر خود را در بیت لحم بچراند.
16. و آن فلسطینی صبح و شام میآمد و چهل روز خود راظاهر میساخت.
17. و یسا به پسر خود داود گفت: «الان به جهت برادرانت یک ایفه از این غله برشته و این ده قرص نان را بگیر و به اردو نزد برادرانت بشتاب.