22. و حام، پدر کنعان، برهنگی پدر خود را دید و دو برادرخود را بیرون خبر داد.
23. و سام و یافث، ردا راگرفته، بر کتف خود انداختند، و پس رفته، برهنگی پدر خود را پوشانیدند. و روی ایشان بازپس بود که برهنگی پدر خود را ندیدند.
24. و نوح از مستی خود به هوش آمده، دریافت که پسرکهترش با وی چه کرده بود.
25. پس گفت: «کنعان ملعون باد! برادران خود را بنده بندگان باشد.»
26. وگفت: «متبارک باد یهوه خدای سام! و کنعان، بنده او باشد.